هیـــــــــس!
کــــــمی آرامـــــــتـــــر
تنـــــــــها شـــــــو
بی صـــــــــــدا تـــــــــــــر بــــشـــــکـــــــن
آهســـــتــــه تــــــر سراغـــــــش را بگــــــیـــــر
ممکن است بیدار شود وجدان نداشته اش!
ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻭﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺅﯾﺎﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ
ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯽ ...
آنقدر دوستت دارم که واژه ها هم کم آورده اند…
دیگر آنها هم همراهی ام نمیکنند…
این روزها از نگاهم بفهم (دوستت دارم) را واژه ها رفیق نیمه راه بودند
هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد
اما؛
دل است دیگر....
همیشه منتظر میماند....
دعواکن… ولی با کاغذت
اگرازکسی ناراحتی؛ یک کاغذبردارو یک مداد
هرچه خواستی به او بگویی,روی کاغذبنویس.
خواستی هم داد بکشی تنهاسایزکلماتت را بزرگ کن
نه صدایت را…
آرام که شدی،برگرد وکاغذت رانگاه کن.
آنوقت خودت قضاوت کن
حالامیتوانی تمام خشم نوشته هایت رابا پاک کن عزیزت پاک کنی
دلی هم نشکانده ای, وجدانت را نیازرده ای.
خرجش همان مداد و پاک کن بود,نه بغض و پشیمانی
"گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد
میخوام چن تا سلامتی بگم
1- سلامتیه روزایی که خیانت نبود
2- سلامتیه روزی که عشقا پاک بودن و واسه زندگی
3- سلامتیه روزایی که عشق مردم عشق بود نه "هوس